کد مطلب:314090 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:195

این آقا اباالفضل العباس هستند و تشریف آورده اند تا تو را شفا بدهند
شرح شفا یافتن خانم فاطمه رستمی پور، سال 1418 ه.ق به ید باكفایت حضرت قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس علیه السلام همزمان با خجسته زادروز شمس الشموس و انیس النفوس حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام:

نام بیمار: خانم فاطمه رستمی پور - 48 ساله

محل سكونت: كرمان، پارك مطهری، كوچه 12 متری سیدالشهداء، جنب پیش دانشگاهی، پلاك 14، منزل آقای نظری.

مدت بیماری: حدود 5 ماه.

تاریخ مراجعه ی دكتر: 8 / 10 / 76. تاریخ آزمایش: 9 / 10 / 76. تاریخ تشخیص: 13 / 10 / 76.

نوع مرض: سرطان.

پزشك معالج: آقای دكتر منصوری، متخصص سرطان شناسی.

نقل از: خانم طیبه ی نظری، فرزند

السلام علیك یا شمس الشموس والسلام علیك یا قمر بنی هاشم

مدت 5 ماه قبل متوجه شدم مادرم كه



[ صفحه 485]



زنی 48 ساله و بسیار فعال بود احساس كسالت و خستگی می كند و از درد دست و ناراحتی دانه ی زیر بغل می نالد. با بزرگتر دانه و افزایش میزان ناراحتی، به دكتر مراجعه كردیم دكتر ما را جهت رادیولژی، آزمایش خون و سونوگرافی راهی آزمایشگاهها نمود. بعد از مشاهده ی نتایج آزمایشها قرار شد مادر را جراحی كرده و دانه ی مزبور را بردارند. در حین عمل جراحی، متوجه شدند دانه برداشتنی نیست. چه، تمام غدد لنفاوی را فراگرفته بود، به حدی كه در قسمتهای گردن و سینه از روی پوست هم آثارش هویدا بود. بدون اقدام مؤثر محل برش را بخیه كردند و مادر را روانه ی خانه!

امید ما جز به خدا قطع، و دلها متوجه او گردید. با افزایش ناراحتی و درد دست مادر جهت شیمی درمانی به آقای دكتر منصوری مراجعه كردیم. ایشان گفت: به امید خداوند شروع می كنیم ولی امیدی به زنده ماندن مریضتان نیست! همه بی تابی می كردیم و هر یك پیشنهادی ارائه می دادیم. دكتر نسخه ای یك هفته ای نوشت كه در خانه استفاده شود و بعد به بیمارستان مراجعه شود!

در همین اثنا! یكی از همسایگان مادرم، خواب دید كه اطراف زیارتگاه ده زیار (سقاخانه ی ابوالفضل العباس علیه السلام) یك گله گوسفند مشغول چرا هستند و خانم رستمی پور (مادرم) در حالی كه سالم است داخل گله شد و یك رأس گوسفند بزرگ را گرفته، مقابل سقاخانه آورده و كشت، بعد هم مشغول زیارت گردید. خواب را برای ما نقل كرد و در پی آن، ما خواهر و برادرها تصمیم گرفتیم مادرمان را به محل زیارتگاه ده زیار ببریم و گوسفندی هم قربانی و خیرات كنیم.

روز سه شنبه ای مطابق با میلاد فرخ بنیاد حضرت ثامن الحجج علی بن موسی الرضا علیه آلاف التحیة و الثناء از كرمان حركت كردیم و دو ساعت مانده به غروب به زیارتگاه رسیدیم. در آنجا نخست به چهارده معصوم علیهم السلام متوسل شدیم، بعد زیارت عاشورا خواندیم و ضمنا به همان طریق گوسفند را تهیه كرده، ذبح و خیرات نمودیم. به كرمان كه برگشتیم، مادرم بر اثر خستگی ساعت 8 خواب رفت. در عالم رؤیا دید پسرش، كه شهید شده است، همراه آقایی رشید كه نقاب بر صورت دارد وارد اطاق شدند. فرزندش می گوید: مادر، این آقا «ابوالفضل العباس علیه السلام» هستند



[ صفحه 486]



و تشریف آورده اند تو را شفا دهند. در این حین مادر می گوید حس كردم آقا دستشان را بر دانه ای كه آزارم می داد گذاشتند و فرمودند: تو كسالتی نداری، بهتر شدی، بلند شو!

بچه ها نقل می كنند: مادر كه این اواخر با كمك دیگران از جا برمی خاست و از غذا خوردن نیز افتاده بود گریه كنان با صدای بلند از خواب پرید و با سرعت نشست و گفت:

- آقا ابوالفضل العباس علیه السلام اینجا بودند، ببینید مرا شفا دادند!

نگاه كردیم دیدیم آثاری از برآمدگی آن دانه نیست. به دكترها مراجعه كردیم و آنان نیز آثاری از بیماری سابق نیافتند.

آری بحمدالله نظر شفابخش باب الحوائج، این باب حاجات خلق خدا و ساقی لب تشنگان نینوا، چاره ساز شد. امید است شهپر لطفش بر سر همگی مان سایه افكند.



بر آن باب حاجات خلق خدا

ز دنیا و از اهل دنیا درود



خداوندا



خداوندا عمویم را نگه دار

ازین صحرا ازین گرگان خونخوار



همه ما را به قربان عمو كن

همه ما را بلا گردان او كن



بدان سرعت كه رفتی سوی میدان

چرا ماندی نمی آیی عموجان



كجایی تا ببوسم دستهایت

ندارم از عطش دیگر شكایت



دلم گوید عمو دیگر نیاید

دگر آن مهر جان پرور نیاید



همه ای كودكان آمین بگویید

مخواهید آب، عموجان را بجویید